مری جین رایان در کتاب این بار متفاوت است؛ در برابر تغییرات ناگزیر میخواهم…می نویسد در اساطیر یونان هنگامی که پاندورا جعبهای را باز کرد که گفته شده بود هرگز بازش نکند، اجازه داد سختیها، رنجها، بدیها و دردها در زمین پراکنده شوند. همچنین اجازه داد فرشتهٔ کوچکی به نام امید نیز رها شود. فرشته گفت: «درست است که تو همهٔ مصیبتها را در دنیا پراکندی، ولی در مقابل اجازه دادی که من هم رها شوم. من امید هستم و هنگامی که انسانها دچار مشکل شوند، برایشان امید میآورم و تسلی بخش آنان میشوم.»
یونانیها به موضوع درستی اشاره کردهاند، این افسانه از قلب این حقیقت نشات میگیرد که بدون امید تحمل مشکلات بسیار سخت است. امید مرهمی برای روح است و شما را به ادامهٔ مسیر تشویق میکند.
امید طرحها و انرژی شما برای آینده است. هنگامی که تفکر هدف (من میخواهم از اینجا بروم) با گذرگاههای تفکر (من راههای بسیاری برای رسیدن از اینجا به آنجا بلد هستم) و تفکر عاملیت (گمان میکنم میتوانم از اینجا به آنجا بروم) ترکیب میشود، امید شکل میگیرد. ارتباط قدرتمندی بین امید و حس خوب وجود دارد. امید کمک میکند بهترین نتیجه را در نظر بیاورید و همانند همهٔ احساسات مثبت دیگر کمک میکند در تفکراتتان خلاقتر و بلند پروازتر باشید.
عجب !پس اینطوری بوده که اینطوری شده 🙂
درسته امید ِ که آدما رو به زندگی برمیگردونه وگرنه…
پاسخ: آره، به امیده که زندگی می گذره…