داستان در دو خط زمانی می گذرد. ویکتوریای نه ساله و روز تولد هجده سالگی اش.
ویکتوریا پس از گذراندن دوران کودکی در پرورشگاه در حال حاضر هجده ساله و آزاد از سیستم، جایی برای رفتن ندارد .
ویکتوریای نه ساله، این شانس را می یابد که در در آغوش خانواده ای پناه گیرد. همانطور که مددکار اجتماعی اش، مردیث، می گوید، الیزابت آخرین شانس اوست.فرصتی برای یک زندگی خوب. ویکتوریا با صرف حدود یک سال در خانه ی الیزابت، در نهایت می خواهد به عنوان فرزند خوانده پذیرفته شود.
هر روز الیزابت عشق فنا ناپذیری را به ویکتوریا می داد. خوردن سه وعده غذا در کنارش، آموزش آناتومی گل ها و نشان دادن اینکه چگونه از تاکستانی که متعلق به او بود مراقبت کند.
عشق شعار الیزابت، مادر جدید ارضایی اوست، اما الیزابت در تلاش برای بخشش خواهرش که بیش از ۱۵ سال از صحبت با او می گذشت نمی تواند برای او یک مادر واقعی شود.
و همه چیز به معنای واقعی کلمه در شعله های آتش از بین می رود.
ویکتوریا در بزرگسالی می داند درکش از گل ها هدیه ای است برای کمک به دیگران. گل در واقع موهبتی خاص برای اوست.
اما برخورد غیر منتظره اش با غریبه ای مرموز همه ی شرایط را تغییر می دهد.
زبان گل ها به طرزی فریبنده ای ساده و به گونه ی ساده ای اعجاب انگیز است. رمانی جذاب، سازنده و هیجان انگیز .
زبان گل ها؛ ونسا دیفن باخ، فیروزه مهرزاد، نشر آموت، چاپ چهارم