بعد از اینکه دخترم با شجاعت در دندانپزشکی دندانش را پر کرد به قولم مبنی بر خریدن جایزه ای برایش عمل کردم. با او به یک مغا زه ی اسباب بازی فروشی رفتم و قرار شد خودش یک اسباب بازی انتخاب کند. من بر یک اسباب بازی تایید کردم، فقط یکی. می خواستم ازتجربه ی شکار اسباب بازی به عنوان فرصتی برای آموزش یک انتخاب خوب داشتن استفاده کنم.
من باور دارم که زندگی اساساً مجموعه ای از انتخاب هاست. هر چه انتخاب هایتان بهتر باشد، فرصت بهتری برای رسیدن به شادی خواهید داشت.
البته همچنین می دانم بسیاری از اتفاقهایی که برایمان می افتد به خاطر مواردی است که نمی توانیم کنترل کنیم. زندگی یک مهمانی با سرور و شعف از ائتلاف سرنوشت و اختیار است. به هر حال، فرقی ندارد چه اتفاقی می افتد، اگر یک انتخاب گر خوب باشیم، می توانیم بهترین عکس العمل را انتخاب، بهترین قدم را برداریم و مطمئن باشیم مسیر زندگی ای را انتخاب می کنیم که به جلو و رو به ترقی است.
به طور اساسی راز بزرگ یک زندگی شاد: یک انتخاب گر خوب بودن است.
بسیار خب، با داشتن همه ی این ها در ذهن، اجازه دهید به خریدمان برگردیم. من و الینا وارد مغازه شدیم. یک دقیقه از ورود ما می گذشت که الینا اعلام کرد:” من این را می خواهم.” و به یک جعبه لگو اشاره کرد.
پیشنهاد دادم:” بسیار خب، بیا این را به عنوان یک انتخابت در نظر بگیریم ولی اجازه بده بیشتر جستجو کنیم. باز هم نگاه کن.”
گاهی انتخاب اول بهترین انتخاب نیست. گاهی چیزی بهتر همین گوشه کنارها پیدا می کنیم.
ابزار اول: من عقیده دارم در زندگی اغلب عکس العمل یک باره و انگیزه های آنی ما را دچار مشکلات می کنند. هنگامی که به گذشته ام و انتخاب های آنی ام نگاه می کنم خودم را در حال پرسیدن این سوالات می یابم: “چه فکری می کردم؟ عقلم کجا رفته بود؟”
” جواب؟” فکر نکرده بودم. بدون لحظه ای فکر، عکس العمل نشان داده بودم. می خواستم به دخترم بیاموزم بهترین انتخاب،انتخاب هایی است که با فکر همراه باشد.
سپس، به جستجو در قفسه ها ادامه دادیم. چند دقیقه بعد اعلام کرد:” این را می خواهم.” و به عروسک باربی ای اشاره کرد.
گفتم:” بسیار خب، بیا این را هم به عنوان یک انتخاب در نظر بگیریم. ولی می دانی که باربی های زیادی شبیه این در خانه داری. شاید بخواهی چیزی متفاوت انتخاب کنی، ها؟”
ابزار دوم: من عقیده دارم بسیاری از انتخاب هایی که در زندگی می کنیم برحسب عادت، آشنایی، راحتی و ترس از ناشناخته هاست. همین امر باعث می شود زندگی های معمولی مان را ادامه دهیم. می خواستم به دخترم آموزش دهم به صورت اتوماتیکی همان انتخاب های محدود برحسب عادت، آشنایی و ترس از ناشناخته ها را نداشته باشد. در عوض، می خواستم او را تشویق کنم دیدش را بازتر کند. می خواهم انتخاب هایی کند که آگاهانه باشد و تا حد ممکن به صورت شجاعانه ای غیر آشنا باشد. زندگی شخص بر اساس شجاعتش پیشرفت می کند.
الینا در قفسه های دیگر هم جستجو و سرانجام چیزی سرگرم کننده ولی به نوعی خطرناک انتخاب کرد.
ابزار سوم: اگر دخترم دچار انتخاب بدی شود ( اسباب بازی پرت کند، از پله ها بپرد، جیغ بکشد و…) به او می گویم این انتخاب بدی است یا انتخاب درستی نیست. می خواهم او همانند داشتن قدرت انتخاب یک اسباب بازی درست، بداند قدرت انتخاب درست از غلط را دارد.
“خب، سرگرم کننده ولی کمی هم خطرناک به نظر می رسد- پر از قطعات ریز که زیر دست و پا می ماند. “
ابزارچهارم: دخترم باید از عواقب انتخاب هایش آگاه باشد- باید به این تشخیص برسد که چطور یک انتخاب خاص می تواند به نظر خوب ولیدر دراز مدت تاثیر بد داشته باشد. در واقع، بسیاری از انتخاب های سرگرم کننده و لذت بخش با خطرات بالقوه ای همراه است. دانستن این که چه چیزهایی در نگاه اول ظاهری هیجان انگیز دارد لی همچنین می تواند عواقب منفی ای داشته باشد مهم است. می خواهم او بداند هر انتخابی نباید تنها برای منفعت فوری اش بلکه شامل ملاحظاتی از نتایجش در دراز مدت انتخاب شود. با این همه، بسیاری از جنبه های وسوسه کننده زندگی بزرگسالی،( عشق های شهوت انگیز، تاتو های احمقانه، سیگار کشیدن و ….) مشکلات بالقوه دراز مدت خودش را دارد. دلم می خواهد دخترم از حالا به این تشخیص رسد که اغلب انتخاب های وسوسه انگیز نتایج منفی شدیدی به همراه دارد و بنابراین این موضوع کلیدی یک انتخاب متفکرانه است.
“خب، چرا از این اسباب بازی ها خوشت آمد؟”
” من لگو دوست دارم، می توانیم با هم درستش می کنیم . باربی خوشگله و اون یکی هم نمی دونم…”
” پس ترجیح می دهی اسباب بازی ای بخری که خوشحالت کند و بتوانیم با هم بازی کنیم.”
ابزار پنجم: تفکر پشت انتخاب های دخترم را تکرار کردم تا یاد بگیرد از احساساتش بیشتر آگاه شود و او را به یک انتخاب درست برساند. تکرار کلمات برای او، شنیدنش را تقویت می کرد و احساسش را بهتر می فهمید.
” آره، از لگو خوشم می آید چون ساختن چیزها را دوست دارم.”
تکرار کردم :” خب، تو از ساختن چیزها خوشت می آید. دوست داری تبدیل شدن آن را به چیزی دیگر ببینی.”
” اره، لگو می خواهم.”
” انتخاب خوبیه.”
ابزار ششم: انتخاب این کلمات خاص را دوست دارم:” انتخاب خوبیه.” می خواهم او بداند در مقام یک انتخاب گر، انتخاب خوبی داشته است.