اجازه دهید افکارتان هروقت که می خواهند بیایند و بروند
چیزی در مورد افکارتان اشتباه نیست،
تماشایشان کنید، با آنها مبارزه نکنید،
مجبور نیستید هر چه را که می گویند باور کنید.
در باغچه افکار
اگر ما خواستهمان را یک دانه در نظر بگیریم و آن را در ذهنمان بکاریم،
و با باور و قدردانی تقویتش کنیم، آن گاه همهی آنچه برای اجرای خواستهمان نیاز است
کشیدن آن به سمت خودمان است، همان قدر طبیعی که آب و نور برای سوسنها.
در باغچه افکار؛داستانی درباره ی قانون جذب
لسلی هاوس هولدر، فیروزه مهرزاد، نشر پردیس دانش
برای پیدا کردن مسیر درست باید به غریزهات اطمینان کنی.
تنها هنگامی صدای الهام را میشنوی که تصویر واضحی از آن چه در جست و جویش هستی در ذهن داشته باشی
و به خودت اجازه دهی حقیقتاً احساس قدردانی کنی، گویی پیش از این به لذت موفقیت دست یافتهای.
در باغچه افکار:داستانی درباره قانون جذب؛
لسلی هاوس هولدر، فیروزه مهرزاد، نشر پردیس دانش
در باغچه افکار
هر کاری که از دستم بر می آمد انجام دادم. ولی کافی نبود.
چه کار دیگری از من بر می آمد؟ نوایی آرام در گوش مرد پیچید:
“کمی قدم بزن. چیزی آن بیرون است که دلم می خواهد ببینی.”
“کجا بروم؟”
“فقط برو. راهنماییت می کنم.”
مرد وارد جنگل پشت خانه اش شد.من همه ی راههایی را که تصور می کردم به موفقیت ختم می شود
طی کرده ام، ولی هیچکدام برای من موثر نبوده است. دیگر چه موردی بافی مانده است؟
“خواهی دید. گوش کن…”
مرد سر و صدایی شنید.
چیزی درمیان چمن های بلند پنهان شده بود و صدای خرناس هشداردهنده ای به گوش رسید.
مرد از ترس میخکوب شد، ولی صدا به آرامی گفت:
“نترس؛ فقط نگاه کن.”
مرد نفسش را حبس و تماشا کرد. ناگهان… سگی وحشی به طرف مرد هجوم برد.
صدا به گوش رسید: “نترس، آرام باش و تماشا کن.”
هنگامی که سگ وحشی نزدیک او شد، پارس کرد، غرید و آنگاه دیوانهوار بهسرعت
به یکطرف و آنگاه بهطرف دیگر حرکت کرد.
مرد کمی احساس آرامش کرد، احمقانه است. سگ حتماً دیوانه است.
صدا گفت:” شاید. به پیاده روی ات ادامه بده، چیزهای بیشتری باید ببینی.”
سگ دوباره برگشت. با خرگوشی در دهانش، با متانت به مرد نگاه کرد
و با آرامش به میان سبزههای آن طرف جاده رفت.
غریبه ای از پشت سرش گفت: “من هم خرگوشی خواهم گرفت؛ دقیقاً مثل آن سگ.”
مرد جواب داد:” امیدوارم موفق شوی.”
غربیه در میان سبزهها حدود پنجاه متر به جلو رفت.
او چه می کند؟
صدا زمزمه کرد: “فقط تماشا کن.”
غریبه روی پاهایش خم شد و در اطراف پرید و همانند سگ پارس کرد…
گویی بهدنبال خرگوش بود
جز اینکه… خرگوشی وجود نداشت.
مرد خنده اش گرفت.
هیچ خرگوشی در کار نیست! و حتی اگر خرگوشی آن بیرون باشد با این کار او را میترساند.
صدا به آرامی گفت:” همینطوره دوست من.”
صدا ادامه داد:” در واقع تو همیشه بدون دیدن ارزش خودت، هر کاری را که دیگران انجام دادند انجام می دادی.”
“یعنی می گویی چون از هدف هایم آگاه نبودم، به طور مرتب شکست می خوردم؟
چطور از هدف هایم آگاه شوم؟”
صدا مصمم بود: “با مشخص کردن آنچه خواهانش هستی هدف هایت را ببین.
هدف هایت را بنویس و آنگاه به من اعتماد کن تا برآورده شان سازم.
تصمیم بگیر چه می خواهی، بهت کمک می کنم به آنها برسی!”
هنگامی که مرد ایمان آورد، صدای درونی اش را باور کرد و شجاعتش را به دست آورد.
صدا زمزمه کرد:” افراد موفق همیشه رویایی را دنبال می کنند…
و تو باید رویاهای خودت را دنبال کنی.”
مرد لبخند زد.
قبل از رسیدن به خانه آخرین صحنه بر درسی که آموخته بود، تاکید کرد.
غریبه با ناامیدی به دنبال کردن خرگوش ها ادامه می داد…
و مرد تصمیم گرفت به طور دقیق آنچه را در زندگی می خواهد مشخص کند.
صدا آرام گفت:” درست است. حالا بیا با یکدیگر به کارمان برسیم.”
بر اساس پرفروش ترین کتاب نیویورک تایمز و برنده جایزه ملی
در باغچه افکار: داستانی درباره ی قانون جذب
لسلی هاوس هولدر
ترجمه؛ فیروزه مهرزاد
انتشارات پردیس دانش
تفسیر تصوراتتان
مکعب خودتان است.
اندازه آن نفس شماست: یک مکعب بزرگ به این معنی است که شما کاملا از خود مطمئن هستید و یک مکعب کوچک برعکس.
عمود قرار گرفتن مکعب به معنی آن است که چقدر آدم خاکی ای هستید. روی شن ها قرار دارد؟ شما احتمالا بسیار ادم خاکی ای هستید. شناور در آسمان؟ در ابرها سیر می کنید.
جنس مکعب نشان می دهد که چقدر فکرتان باز است: مکعب های شفاف متعلق به افراد شفاف، مکعب مات به معنای محافظه کار . درخشان؟ به احتمال زیاد یک فرد مثبت هستید که یکی از هدف هایتان بالا بردن روحیه دیگران است. ساخته شده از گرانیت، سنگ مرمر؟ به احتمال زیاد محفاظه کار ولی انعطاف پذیر هستید.
ترفند این است؛ هنگامی که خواسته شد تا یک مکعب خالی و انتزاعی را شرح دهید، تخیل شما تمایل دارد آن را به پروژه ای با هویت خودش بر روی آن تعمیم دهد.
نردبان نشان دهنده دوستان است.
اگر نردبان تان بر مکعب تکیه داده است؟ دوستان تان به شما وابسته و نزدیک هستند. نردبان سست یا محکم است؟ بلند یا کوتاه؟ آیا آن را در داخل مکعب می بینید؟ و یا آن را به یک طرف تکیه داده، یا روی زمین افتاده؟ در حال حاضر شما خود قادر به نتیجه گیری هستید.
اسب نشان دهنده شریک رویایی شماست.
نوع اسب آنچه را در شریک رویای تان آرزومندید نشان می دهد. برخی از افراد یک اسب بارکش قهوه ای، دیگران یک پگاسوس درخشان و یا تکشاخ را می بینند.
آیا اسب تان از روی محبت مکعب تان را بو می کند و یا گوشه ای از آن را گاز می گیرد؟ از مکعب دور یا در حال دور شدن هستند؟ این می تواند به شریک فعلی تان، و یا انکه ارزویش را دارید اشاره داشته باشد.
گل نشان دهنده کودکان است.
تعداد گل ها مربوط به تصورتان از تعداد بچه هایتان است . برخی از افراد فقط گل افتاب گردان شادابی را می بینند. دیگران یک باغ پر تلالو که کل مکعب و صحرا را دربرگرفته!
رنگ و نشاط گل می تواند به سلامت بچه ها و رفاه احتمالی شان اشاره داشته باشد. موقعیتشان نسبت به مکعب می تواند روابط جالبی را نشان دهد. من زنی را می شناسم که اسبش در حال خوردن گل هایش بوده.
در نهایت، طوفان به تهدید اشاره دارد.
این موضوع از وضعیت فعلی فرد صحبت می کند و اینکه چگونه آنها خطر را در زندگی شان حس می کنند. برخی شاید طوفانی را در راهی دور مشاهده کنند، یا در خط افق، در حال محو شدن از دید. عده ای ممکن است خود شان را در میان رعد و برق و طوفان بیابند. با تگرگ هایی به اندازه توپ تنیس که عصبانی مکعب شکننده و اسب شان را هدف قرار داده. به معنی اسیب و زخم هایی است که هم اکنون در زندگی می بینید.
حالا مسئله این است ایا همه ی این ها درست است؟ البته که این طور نیست. ولی دلیل نمی شود که هر روز مجلات و روزنامه های حاوی طالع بینی که حاوی خصوصیات ماه و تعبیر دیدن اسب و نردبان است نخوانیم. این یک بازی است، البته آنی که سالهاست در اشکال مختلف بیان می شود.
اما اگر شما همراه با من بازی کرده باشید، تشویق تان می کنم با دیگران انجامش دهید. به حس غریبی از قابلیت اطمینان بودن نسبت به آن دست پیدا خواهید کرد. دلایل بسیاری وجود دارد: مردم خودشان را بر روی اشیای انتزاعی (مکعب) و عواطفشان را نسبت به حیوانات (اسب) نشان می دهند. پرورش گل ها شباهت هایی به کودکان دارد و طوفان علامتی از خطر زیست محیطی است که باعث پریشانی مان می شود و نردبان چیزی است که برای حمایت پیدا می کنیم .
شاید همه این ها واهی و پوچ باشد.
اما من می گویم، این ابزاری باور نکردنی برای آشنا شدن با اشخاص است. در پنج دقیقه شما قادر خواهید بود در مورد شخصیت، دوستان، شریک زندگی، کودکان، خطرات، رویاها و آرزوهای یک غریبه کلی مطلب بفهمید. و احتمالا کلی هم تفریح و می خندید.
بازی ۵ دقیقه ای که افکار درونی تان را آشکار می کند
به هر حال راههایی برای رسیدن به ذهن ناخودآگاهتان وجود دارد.
در کتاب های در باغچه افکارو دروازه ای به سوی هوشمندی؛ لسلی هاوس هولدر در قالب داستانی به زیبایی استفاده از ذهن ناخود آگاه و کاربرد قانون جذب برای رسیدن به خواسته ها یتان را بیان کرده است.
اگر این کتاب ها را خوانده اید و نکاتشان را گرفته اید پس بهتر متوجه اهمیت ذهن ناخود آگاهتان شده اید. قراره یک بازی را با شما در میان بگذارم. این بازی نکات جالبی درباره ی کسی که آن را انجام می دهد آشکار می کند.
فکر می کنم این بازی این موضوع که چه قدر در ذهن ناخودآگاهمان وقت می گذرانیم و چطور بدون اینکه متوجه باشیم آن کنترل مان می کند پررنگ تر نشان می دهد.
با من همراه شوید، خودتان متوجه می شوید.
می خواهم یک بیابان را تصور کنید، تا جایی که چشمهایتان اجازه می دهد بیابان باشد. در این بیابان معکبی وجود دارد.
اولین کارتان این است که مکعب را شرح دهید. شبیه چیست؟ بزرگی اش چه اندازه است؟ از چه ساخته شده؟ کجا قرار دارد؟
اینجا چیزی به عنوان جواب درست وجود ندارد، تنها جواب های شماست. لحظه ای وقت بگذارید، جزئیات مهم هستند.
همانطور که به بیابان و معکب تان نگاه می کنید، متوجه یک نردبان هم می شوید. کارتان این است که نردبان را شرح دهید. از چه ساخته شده؟ بلندایش چقدر است؟ از مکعب چقدر فاصله دارد؟
حالا در این صحنه یک اسب وجود دارد.( بله، اسب. من نگفتم این بیابان معقول است). کار سومتان این است: اسب را توصیف کنید. از همه مهم تر: اسب کجاست و چه می کند؟ به کدام سمت می رود؟
حالا ما تقریباً آنجا هستیم. در این صحنه گل هایی وجود دارند! کارتان این است که گل ها را شرح دهید. چند تا هستند؟ چه اشکالی دارند و در مقایسه با مکعب، اسب و نردبان در چه فاصله ای قرار دارند؟
و نکته ی آخر. در آن بیابان طوفانی در راه است. طوفان را شرح دهید. چه نوع طوفانی است؟ نزدیکه یا دور؟ به چه سمتی در جریان است؟ بر اسب، گل ها، مکعب یا نردبان تاثیری دارد؟
کمی فکر کنید، در پست بعدی جواب ها را با هم مرور می کنیم.
کم کردن وزن با استفاده از قانون جذب
اجازه بده دربارهی افرادی که سعی میکنند وزنشان را کم کنند صحبت کنم. مادامی که آنها بر کمکردن وزنشان تمرکز میکنند، خودشان را برای شکست آماده میکنند، چرا؟
چون هنگامی که ذهن ناخودآگاه ما میشنود که ما باید چیزی را از دست دهیم، بهصورت خودکار دست به کار میشود تا به ما برای پیداکردن آنچه باید از دست دهیم کمک کند.
هنگامی که آن کلمهی وزن را میشنود، بهصورت خودکار به لفظ مترادف مثلاً «سنگینی» میرسد.
پس با تعیین هدف در مورد «کمکردن وزن» شخص در واقع ذهن ناخودآگاهش را برای یافتن «سنگینی» برنا مهریزی میکند!»
«پس آنها چه باید کنند؟»
«آنها باید تاریخی بنویسند و آنگاه قدردانی شان را برای آنکه حالا سلامت، پر انرژی و لاغر هستند بیان کنند.»
«همم، عالی!»
«و آنها باید زمان بیشتری برای نگاهکردن به تصویرهای باریکاندام از خودشان بگذرانند و کمتر به آینه نگاه کنند.
این کار به آنها کمک میکند در نهایت ذهن ناخودآگاهشان در هماهنگی با نتایجی که در جستوجوش هستند باشد و نتایج طبیعیتر و دائمیتر شود.
نگاهکردن به آینه بهطور دائم و بررسی وزن هر روزه، تنها تصویر سنگین وزنی را که آنها سعی به غلبه بر آن را دارند تقویت میکند.
دستکاری نمایشگر وزنه و نشاندادن عددی که میخواهید نیز ضرری ندارد.
انجام این کار در واقع به ذهن ناخودآگاهشان کمک میکند باور کند آن حقیقت دارد و بهصورت خودکار به آنها کمک میکند رژیم مناسب داشته باشند
یا آنها را به اصطلاح به برنامه درست «کم کردن وزن» هدایت کند.»
در باغچه افکار: داستانی درباره ی قانون جذب
لسلی هاوس هولدر؛ فیروزه مهرزاد، نشر پردیس دانش
instagram: firoozeh_mehrzad