دوری چندلر، روزنامه نگاری است که همیشه عاشق معماهای چالش برانگیز بوده است. قطعه ی سنگ مانند عجیبی که پسرش پیدا کرده، کنجکاوی او را برانگیحته، از همین رو او آن را برای تحقیقات بیشتر به دیلن، انسان شناسی که در موزه ی دنور، کار می کند نشان می دهد. وقتی زبان حک شده روی این سنگ ترجمه می شود معمایی بسیار عجیب شروع به آشکار شدن  می کند و زندگی عادی خانواده دوری را کاملاً دگرگون می سازد. چه قدرتی در این قطعه برنزی به ظاهر بی اهمیت نهفته است؟ چه کسانی اسرار آن را در طول قرن ها به نسل بعدی منتقل کرده اند؟ اصلاً چرا این شی اکنون ظاهر شده و آیا زمان و مکان پیدا شدنش از اهمیت خاصی برخوردار است؟

گمشده: داستانی از یک اکتشاف شخصی؛ اندی اندروز، فیروزه مهرزاد، نشر نون

گاهی اوقات هنگامی که از دست خودم ناراحت می شوم از خدا زیاد سؤال می پرسم و امروز خیلی این کار را کردم.

گفتم: «خدایا، چرا دنیا را ساختی؟» و او جواب داد: «جورج، تو به نسبت آن ذهن کوچکت سؤال بزرگی پرسیدی!» بنابراین گفتم: «بسیار خوب، خداوندا. به من بگویید چرا شما زمین را آفریدید یا چرا انسان را خلق کردید.» او گفت: «متأسفم. این خیلی بیشتر از درک مغز کوچکت است.» ولی ادامه دادم، پرسیدم: «چرا سیاره ها را خلق کردی؟» خداوند جواب داد: «این هم موضوع دیگری است که ماورای قدرت درک ناچیز تو است.» بنابراین، با فروتنی پرسیدم: «بادام زمینی؟» و خدا گفت: «بله! این برای قدرت درک شما مناسب است، من رازهای بادام زمینی را به شما می گویم. او به من گفت، آن را به داخل آزمایشگاهت ببر و بادام زمینی ها را در آب بگذار. چربی، روغن، صمغ، رزین، قند، نشاسته و اسیدآمینه را جدا کن. سپس آن ها را با درنظر گرفتن سازگاری، دما و فشار ترکیب کن. خدای بزرگ گفت، ِنظر گرفتن سه قانون آنگاه خواهی فهمید چرا من بادام زمینی را ساختم!»

گمشده: داستانی از یک اکتشاف شخصی

اندی اندروز؛ فیروزه مهرزاد، نشر نون

اندی اندروز، نویسنده کتاب گمشده از پرمخاطب ترین  نویسندگان در لیست پرفروش ترین کتاب های نیویورک تایمز و ازسخنرانان مطرح دنیاست. زیگ زیگلار از او به عنوان بهترین سخنرانی که تا به حال دیده است یاد می کند. اما اندی اندروز همیشه این چنین موفق نبود. درا حقیقت او در اوایل جوانی بی خانمان بود. از پیرمردی آموخت چگونه بر شرایط غلبه کند و به موفقیت دست یابد.

اندروز به عنوان نویسنده ای شناخته می شود که آثارش در حوزه ی خودشناسی مخاطب زیادی دارند و رویکردی اخلاقی را در نوشتن در پیش می گیرد. او بیش از بیست کتاب منتشر کرده و حدود چهار میلیون نسخه از کتابهایش به فروش رفته است.  کتاب هایش به بیش از بیست زبان دنیا ترجمه شده اند. مسافر، راهنما و درمانگر از دیگر آثار او هستند. او در آمریکا به عنوان داستان نویسی مطرح شناخته می شود که در آثارش با ارئه یک داستان جذاب، نوعی دیگر از نگریستن به مسائل را ارائه می دهد.

اندروز در گمشده با آمیختن حقایقی تاریخی و عشق، داستانی بی نظیر خلق می کند. گمشده داستان قطعات مختلف عتیقه ای مقدس را دنبال می کند که نیروی شگرفی به قلب شخصی که آن را در دست دارد هدیه می دهد.

گمشده:داستانی از یک اکتشاف شخصی؛ اندی اندروز، فیروزه مهرزاد، نشر نون

گمشده

دوری چندلر، کنجکاو درباره ی قطعه‌ای برنزی و عجیب که پسرش در حیات خلوت خانه شان  یافته بود آن را برای تحقیقات بیشتر به دیلان، انسان شناسی که در موزه دنور کار می کرد می دهد. با رمز گشایی کلمات حکاکی شده  روی آن متوجه می شوند با رازهای بیشتری رو‌به‌رو هستند.

آنها قطعات دیگری شبیه آن شی، با نوشته های متفاوتی بر روی آنها کشف می کنند که در طی سالها  در دستان اشخاص معروفی قرار داشته و تاثیر زیادی بر زندگی آنها گذاشته بود.

بر روی این قطعات کلماتی به زبان باستانی نوشته شده بود که زندگی هر شخصی را که با آن مربوط بود تحت تاثیر قرار می داد.

این کلمات به نوعی زندگی آنها را هدایت می کرد.

چه قدرتی در قطعات برنزی به نظر بی اهمیت و قدیمی وجود داشت؟ چه کسانی قرن ها راز آنها  را به دیگری انتقال داده اند؟

گمشده داستان قطعات مختلف عتیقه ای مقدس را دنبال می کند که نیروی شگرفی به قلب شخصی که آن را در دست دارد، هدیه می‌دهد.

گمشده: داستانی از یک اکتشاف شخصی؛ اندی اندروز، فیروزه مهرزاد، نشر نون

داستان سه درسی که اندی اندروز را از خانه بدوشی نجات داد.

 

اندی اندروز نویسنده ی کتابهای مسافر، راهنما، درمانگر، گمشده  از پرفروش ترین کتاب ها در لیست روزنامه ی نیویورک تایمز ازسخنرانان مطرح دنیاست.  زیگ زیگلار از او به عنوان بهترین سخنرانی که تا به حال دیده است یاد میکند. اما اندی اندروز همیشه این چنین موفق نبود. در حقیقت او در اوایل جوانی بی خانمان بود. از پیرمردی آموخت چگونه بر شرایط غلبه کند و به موفقیت دست یابد.  

نام آن پیرمرد جونزبود، نه آقای جونز. فقط جونز.

اندی اندروز در بخشی از کتاب راهنما : دیدگاهی نو برای تحول در زندگی در این باره می نویسد:  ۲۳ سال داشتم و زیر پلی در سواحل خلیج آلاباما زندگی می کردم که با او آشنا شدم. احساس تنهایی، ترس و بیشتر از همه عصبانیت رهایم نمیکرد. زندگی ام آن طور که می خواستم رقم نخورده بود. والدینم از دنیا رفته بودند مادرم از سرطان و پدرم در یک تصادف اتومبیل و به غیر از درآمد مختصری که از پاک کردن ماهی ها به دست        می آوردم، یک سکه هم برای خودم نداشتم.

یک سوال در ذهنم پرسه می زد:” آیا زندگی تنها یک بلیط بخت آزمایی است؟ مگر می شود یک نفر خانواده و خوشبختی نصیبش شود و دیگری  مثل من سر از زیر پل  دربیاورد. در این زمان بود که جونز را دیدم.

او پیرمرد عجیبی بود که آن شب راهش به زیر آن پل، جایی که من زندگی می کردم، افتاد. وقتی کسی را نداشتم دوست من بود و زمانی که گوش شنوا نداشتم حقیقت را به من گفت.

جونز بیشتر از هر کسی که تا به حال ملاقات کردم به من آموخت و اگر به ویژه برای این سه درس نبود، ممکن بود هنوز زیر همان پل زندگی می کردم.

۱٫ آدم های موفق زیاد کتاب می خوانند.

 همان شب اولی که جونز را زیر پل دیدم، قبل از اینکه برود از من پرسید: “کتاب می خوانی؟”

در جواب من که سرم را به نشانه بله تکان می دادم، اضافه کرد:”نپرسیدم می توانی بخوانی، پرسیدم می خوانی؟”

تا آن زمان در زندگی ام وقتی موضوع خواندن مطرح می شد تنها مجلاتی با عکس های ورزشی توجه من را جلب می کردند. پس طبیعتاً دیدن سه کتاب کوچک با جلد های مقوایی نارنجی رنگ که او از چمدانش بیرون آورده بود برای من جالب نبود.

با دیدن اسم کتاب ها از او پرسیدم: “زندگی نامه؟”

او گفت: نه! -برقی در چشمانش درخشید، داستان های ماجراجویانه! موفقیت، شکست، عشق، جذاب، غم انگیز و شاد- و بهتراز همه، اینکه تمامش حقیقت است!

چیزی که در ادامه گفت برای همیشه در ذهن من باقی ماند: “مرد جوان، فراموش نکن، تجربه بهترین معلم  نیست. استفاده از تجربیات دیگران بهترین معلم است؛ با خواندن درباره زندگی افراد مشهور       می توانی از رازهایی که آنها را ممتاز کرده آگاهی شوی.”

تا سپیده دم کتاب گاندی را خواندم. وقتی سه کتابی را که جونز به من داده بود تمام کردم، آنها را به کتابخانه برگرداندم و سه کتاب دیگر گرفتم. بعد از مدتی بیش از ۲۰۰ زندگی نامه را خوانده بودم.

 نگاهی عمیق به آنچه فردی را به موفقیت می رساند و عمل بر طبق آنها مواردی بود که مرا از زیر آن پل بیرون کشید.

    ۲٫ متوسط نباشید

جونز گفته های زیادی داشت. چیزهایی که به نظر می رسید مناسب پوسترهای کلاس درس باشند یا روی یک بنای تاریخی حکاکی شده باشد. این یکی از بیاناتی است که هر بار تلاش می کردم کاری انجام دهم که در نظر دیگران احمقانه بود، به من اعتماد به نفس و اشتیاق خاصی میداد (مثل اجرای برنامه های کمدی های ، سخنرانی کردن و یا نوشتن یک رمان پر فروش.)

انجام دوباره کاری که دیگران در حال انجام آن هستند، کار اشتباهی است. چون بیشتر مردم به نتایجی که از نظرشان خارق العاده است دست پیدا نکرده اند. آیا به دنبال نتایجی خارق العاده از زندگی خود هستید؟

 دلیل بازدید شما از این وب سایت چیزی به غیر از این مهم نمی تواند باشد. بنابراین مهم است که در قدم اول میان افکار خود و دیگران تفاوت قائل شوید. در غیر این صورت در زندگی خود به نتایجی تنها متوسط خواهید رسید.  انسانهای بزرگ، متوسط نیستند.

  ۳٫ به همه چیز از دید باز نگاه کنید.

هیچ وقت نفهمیدم  از کجا پول در می آورد، یا حتی کجا می خوابید. فقط می دانستم که همین اطراف است.

 با این حال برای کاری که انجام می داد یک اسم گذاشته بود، او خود را یک راهنما می نامید.

او می گفت: “من یک راهنما هستم؛ این موهبت من است، همان طورکه شاید دیگران توانایی آواز خواندن یا سریع دویدن را داشته باشند! من به چیزهایی اشاره می کنم که دیگران نادیده می گیرند؛ در حالی که اغلب آنها جلو چشمانش هستند. من به نکاتی درباره موقعیت ها و افرادی اشاره می کنم که دیدگاه تازه ای به تو می دهند؛ این همان چیزی است که به افراد فاقد آینده نگری، دیدی کلی( دورنما) می دهد؛ بنابراین من دیدی کلی به آنها می دهم… و این کار به افراد اجازه می دهد باری دیگر به خودشان فرصت دهند و با نیروی تازه، دوباره زندگی شان را شروع کنند.”

این بینش وسیع دقیقاً چیزی بود که جونز به من هدیه داد و به من آموخت که باید آن را به دیگران منتقل کنم.

 روزی کمی پس از ملاقاتمان، جونز به من گفت که میخواهد جشن بگیرد. در آن دوران -عادت کرده بودم که روزی یک بار غذا بخورم، خیلی ذوق کردم. غذا سوسیس و ساردین بود.

 چیزی نگذشت که شروع به پرسیدن سوالاتی کرد که از نظر من جواب های آنها بدیهی بود.

این بار این سوال را مطرح کرد:” چه می خوری؟”

با تعجب به او پاسخ دادم:” سوسیس و ساردین…”

“کجا؟”

“روی ماسه ها.”

لبخندی زد و زیر لب گفت: “همین فکر رو میکردم”

کمی عصبانی شدم و گفتم:” درباره ی چی صحبت می کنی؟”

او گفت:” مرد جوان! تو تنها شن های زیر پایت را می بینی”  و در حالی چیزی که در دستت است را می خوری که آرزو می کنی چیزی دیگری باشد. در حالی که من شام خود را روی تپه ی شنی با منظره ای از اقیانوس  خوردم.”

به پشتم زد و بلافاصله گفت: همه چیز به دیدگاهت بر می گردد.”

به این موضوع فکر کنید:  چه چیزی در زندگی شما هست که با بینشی اشتباه به آن نگاه می کنیم؟ چه موقعیتی به ظاهر بد ممکن است در حقیقت یک نعمت باشد؟

واقعیت های ما همیشه بر اساس دیدگاههای مختلف شکل گرفته اند. اگر می خواهید که واقعیت های شما با موفقیت معنا شوند، این را بدانید- عدم داشتن دیدگاهی مناسب ممکن است بهترین دستاورد هایتان را یک اشتباه جلوه دهد.

یک لحظه صبر کنید. نگاه کنید. بیاموزید. به دنبال فرصت هایی برای ایجاد دیدگاهی مناسب بگردید. و وقتی این کار را انجام دادید، آن را برای خودتان نگه ندارید. کسانی که دیدگاههایشان را در اختیار دیگران می گذارند به عنوان یک مدیر پذیرفته می شوند و در دنیای امروز ارزشمند ترند.

instagram: khoshbakhti.ir

زندگی هدفمند(۱)

 اندی اندروز در بخشی از کتاب راهنما: دیدگاهی نو برای تحول در زندگی به دورانی از زندگی اش، زمانی که بی خانمان و گریزان بود، اشاره دارد. او به روشی غیر معمول با پیرمردی به نام جونز آشنا می شود و جونز راهنمایش شد. کاری که جونز کرد تغییر کامل همه چیز در زندگی و آینده ی او بود.

 اندی از خاطراتش در زمان آشنایی با جونز می گوید:

 جونز گفت:” با کمی دیدگاه می توانی یک زندگی هدفمند همیشگی برای خودت داشته باشی.” 

 هنگامی که او منظورش را می پرسد، پیرمرد با سوالی جوابش را داد.” آیا گاهی اوقات خودت را ناآگاهانه در حال قضاوت در مورد عملکردهایت به نسبت درجه ی اهمیت شان نمی بینی؟” کمی اخم کردم، یقیناً متوجه منظورش نشده بودم. ادامه داد:” به عنوان مثال، زمانی را که با دوست هایت می گذرانی مهم است ولی اوقاتی را که با خانواده ات می گذرانی مهم تر است. شاید یک ساعت ماهی گیری را خیلی مهم ولی سی دقیقه ملاقات با دوستی بیمار در بیمارستان را خیلی مهم تر از ماهی گیری رتبه بندی کنی و شصت ثانیه مکالمه با فروشنده ی خواربارفروشی را به هیچ وجه چندان مهم ندانی.”

 سرم را به نشانه ی فهمیدن موضوع تکان دادم و او به موضوع اولیه برگشت.

 ” هنگامی که بدانی همه چیز مهم هست و هر حرکتی به یک اندازه ارزش دارد؛ زندگی هدفمندی را شروع خواهی کرد. یک زندگی هدفمند از شما شخصی بهتر، همسری خوبتر و دوستی باارزش تر می سازد. هنگامی که شک، تردید و اندوه گذشته در گذشته محو می شود، بهره وری و موفقیت های مالی به سطح بالاتری صعود می کند.”

اندی اندروز می گوید: البته، همین مکالماتم با جونز بود که سبب تغییر من شد. حتی بیشتر، آن قدرت راهنمایی شد برای سخنگو و نویسنده بودنم.

در حالی که طرف مشورت شرکت ها قرار می گیرم یا به عنوان سخنگو برای سازمانها و تیم ها صحبت می کنم، می دانم که چه قدر از توانایی موفق شدن خواننده هایم ، متکی بر توانایی من برای اثبات همین مفهوم است!

هنگامی که برای بخش فروش سازمانی اثبات شود که مکالمات عادی در شهر به همان اندازه ی ترتیب یک جلسه با مشتری احتمالی مهم است؛ هنگامی که بازیکن ذخیره دفاع راست دلایلی می بیند که همه ی عملکرد هایش، چه در میدان بازی باشد یا نباشد، به همان اندازه ی هر کاری که بازیکن خط حمله می کند در موفقیت فصلی تیم تعیین کننده است؛ هنگامی که نوجوانی دلایلی را می بیند و می فهمد هر انتخابی که برای آسودگی امروز می کند بر انتخاب هایی که در شرایط سخت پیش رو خواهد داشت تاثیر می گذارد. هنگامی که شخصی به این درک می رسد که زندگی اش باید یک زندگی هدفمند پایدار باشد، ارقام فروش و ماهیت پیشرفت های تیمی صعود خواهد کرد و تصمیمات عاقل تر و محتاط تر می شود. و این ها فقط چند مثال از آنچه رخ خواهد داد می باشد… هنگامی که بفهمیم هر عملی مهم است نتایج عملکردمان فوراً بهبود می یابد!

 می دانم در صفحات کتاب های اندی اندروز:

 مسافر: هفت تصمیمی که در موفقیت فردی تعیین کننده است؛

 راهنما: دیدگاهی نو برای تحول در زندگی؛

 درمانگر: داستانی پر رمز و راز درباره ی حقیقت زندگی؛

 گمشده: نشانه ای برای اکتشاف درونی

شما امید و رهنمون لازم را برای خودتان پیدا خواهید کرد ولی من بیش تر هیجان این را دارم که آماده ی هدایت دیگران به زندگی های هدفمند پایدار خودشان باشید. من خواستار خلق یک زندگی خارق العاده هدفمند پایدار برای خانواده هایمان، کارمان، ملت مان و دنیایمان هستم،  که بتوانیم به درک این موضوع که؛ هر حرکتی که می کنیم و هر عملی که انجام می دهیم، نه فقط برای ما بلکه برای همه ی ما … و همیشه مهم می باشند دست یابیم.

instagram: khoshbakhti.ir

 

 

 

 

 

 

گمشده

دوری چندلر، کنجکاو درباره ی قطعه‌ای برنزی و عجیب که پسرش در حیات خلوت خانه شان یافته بود آن را برای تحقیقات بیشتر به دیلان، انسان شناسی که در موزه دنور کار می کرد می دهد. با رمز گشایی کلمات حکاکی شده روی آن متوجه می شوند با رازهای بیشتری رو‌به‌رو هستند.
آنها قطعات دیگری شبیه آن شی، با نوشته های متفاوتی بر روی آنها کشف می کنند که در طی سالها در دستان اشخاص معروفی قرار داشته و تاثیر زیادی بر زندگی آنها گذاشته بود.
بر روی این قطعات کلماتی به زبان باستانی نوشته شده بود که زندگی هر شخصی را که با آن مربوط بود تحت تاثیر قرار می داد.
این کلمات به نوعی زندگی آنها را هدایت می کرد.
چه قدرتی در قطعات برنزی به نظر بی اهمیت و قدیمی وجود داشت؟ چه کسانی قرن ها راز آنها را به دیگری انتقال داده اند؟
گمشده: نشانه ای برای اکتشاف درونی داستان قطعات مختلف عتیقه ای مقدس را دنبال می کند که نیروی شگرفی به قلب شخصی که آن را در دست دارد، هدیه می‌دهد.
اندی اندروز نویسنده کتابهای چون مسافر, راهنما, درمانگر با تلفیق واقعیت های تاریخی و داستان پیغامی قدرتمند درباره ی امید برای نسل بشریت دارد. گمشده به اصولی برای تغییر دنیا می پردازد.