دعوتنامه‌ای برای موفقیت

دانش آموز: اولین کاری که برای برنده شدن در بازی زندگی باید انجام دهم چیست؟
معلم: درک اینکه اختلال در برنامه‌های روزانه‌تان، به هر مقداری، قسمتی از برنامهٔ شما برای موفقیت است.
دانش آموز: و این به چه معنی است؟
معلم: به این معنی که اگر سفرت را به دو قسمت تقسیم کنی- بخشی به سوی هدف و بخش دیگر – همانی که تو را به سوی ناامیدی سوق می‌دهد، اختلالات یا‌‌ همان موج‌های تغییر نامیده می‌شود.
دانش آموز: هنگامی که خود را ناامید می‌بینم چه اتفاقی می‌افتد؟
معلم: نگرانی‌ات نسبت به این موضوع که آیا دوباره می‌توانی در مسیر قرار بگیری یا نه، شروع می‌شود.
دانش آموز: آیا برگشتن به مسیر این قدر مهم است؟
معلم: یک قایق بادبانی که از نقطهٔ آ تا ب حرکت می‌کند، به ندرت مسیرمستقیمی را طی می‌کند… یک سفر نیز با موج‌هایی همراه است. واقعیت همین است. نگرانی شدید برای برگشتن به مسیر، تلف کردن وقت و انرژی است؛ شما در مسیر درست قرار دارید… سفرهمیشه با موج‌هایی همراه است.

آنچه من شخصاً از گفتگوی بالا یاد گرفتم:

۱: من این فکر را از سرم بیرون می‌کنم که رسیدن به هدفم مانند حرکت مستقیم تیری است  که به سمت هدف است – قرار نیست حتماً آن طور که من می‌خواهم اتفاق بیافتد.
۲: من مصم می‌شوم سفر زندگی‌ام را شادمانه طی کنم.
۳. من  در زندگی‌ام، پذیرای موج‌ها هستم – درس‌های با ارزشی از آن‌ها خواهم آموخت.
۴. درس‌هایی را که با موج‌های تغییرهمراه است می‌آموزم- آنها همانند باد، راهنمای قایق بادبانی‌ام در راه رسیدن به مقصدند.

همیشه زندگی دعوتنامه‌ای برای برنده شدن است. هنگامی که احساس شکست می‌کنید هرگز افسردگی و ناامیدی را نپذیرید. یک رابطهٔ دوستانه با برنده شدن، برنده بودن را ضمانت می‌کند.
حقیقت این است:
*تفکر مثبت به تنهایی نمی‌تواند به موفقیت شما کمک کند.
*هنگامی که ذهن واقعاً ساکت است (نه پر شده از اینکه من می‌توانم این کار را انجام دهم… نمی‌توانم…) جواب‌ها یی که به ذهن می‌رسد، کاملاً درست است.
*تلاش‌های مفید، از تلاش‌های صبورانه نشات می‌گیرد- نه از پافشاری‌های لجوجانه.
* چه از آن آگاه باشید یا نباشید شما دعوتنامه‌ای همیشگی‌ از زندگی دارید، دعوتنامه‌ای برای رسیدن به موفقیت- پس، این موضوع را به خاطر بسپارید.

اگر با اشتیاق، یرای به کار گرفتن حقایق بالا تلاش کنید، آنچه اکنون برای شما موانع برطرف نشدنی به نظر می‌رسد، روزی آسان و پیش پا افتاده خواهد شد.

حقایقی درباره تغییر

۱. تغییر موقعیتی است که می‌توانید به آن امیدوار باشید.

ما به آمادگی، رویکرد‌ها و عملکردهای مناسب نیاز داریم تا ضربه‌های منفی را به حداقل برسانیم و روی فرصت‌ها سرمایه گذاری کنیم. نکته‌ای متناقض به نظر می‌رسد ولی پیشرفت واقعی تنها در هنگام تغییر پیش می‌آید.

۲. این مساله شخصی نیست.

شخصی نکردن تغییری که با آن روبه رو هستید، سبب می‌شود بدون احساس شکست افکارتان را آزاد کنید. دانستن این موضوع که تنها شما نیستید که تغییر را تجربه می‌کنید این آگاهی را به شما می‌دهد که کمتر احساس اندوه و استرس کنید.

۳. تفکرتان همیشه دوست شما نیست.

مغز تمایل خارق العاده‌ای به عادت دارد. منظورم انجام بار‌ها و بار‌ها‌‌ همان کار است. مغز پیچیدگی‌های جدید را تحمل نمی‌کند و به دنبال خطراست و اغلب اطلاعات نادرستی به شما می‌دهد و زنگ خطر را غیر ضروری به صدا در می‌آورد. زمانی که تفکر تازه‌ای به سراغمان می‌آید، آگاه بودن، یکی از اولین قدم‌ها به سمت انتخابی متفاوت است.

۴. تغییر دشمن نیست. ترس دشمن است.

اکنون زمان آن رسیده که با درک بیشتر، کمتر بترسیم*. ترس دنیایمان را کوچک و تواناییمان را در تفکر خلاق دربارهٔ انتخاب‌هایمان محدود می‌کند.

۵. چرخه احساسی قابل پیش بینی‌ای در برابر تغییر وجود دارد.

تغییر پایان خود قدیمی شماست. می‌توانید به گذشته نگاه کنید ولی نمی‌تواند به گذشته برگردید. در چرخه احساسی، تغییرمعمولاً با انکار وعصبانیت شروع می‌شود و از پرگویی و افسردگی به پذیرش می‌رسد. درک این مطلب که این خط سیر طبیعی است، مهم است. ممکن است هرگز قدردان این تغییر ناخواسته نشوید ولی به آرامش دست می‌یابید.

۶. شما بسیار انعطاف پذیر‌تر از آن هستید که تصورش را می‌کنید.

ما همه بازماندگان زندگی هستیم. حتی اگر بعضی روز‌ها کم بیاوریم، شواهد خوبی وجود دارد که به زندگی ادامه می‌دهیم. من و شما هر دو قابلیت انعطاف پذیری داریم. انعطاف پذیری از باور به توانایی برای خلق نتیجه‌ای مثبت، میل به رشد کردن، انتخاب خندیدن و سپاسگزار بودن، نشات می‌گیرد. شما هرگز نمی‌دانید که در لحظهٔ بحران از چه توانایی‌هایی برخوردارید. زندگی کلافی است که مرتباً خودتان را در آن شگفت زده می‌یابید.

۷. آینده شما بر سنگ بستری قرار دارد که غیر قابل تغییر است.

برای انعطاف پذیری شاید رفتارهای شما نیازمند تغییر باشد ولی ماهیت شما به عنوان شخص‌‌ همان است. در طی تغییر، تماس بیشتر با «خود شما» تعیین کننده است. بگذارید از خودم مثالی بگوییم. من هنگامی که کار دولتی‌ام را‌‌ رها کردم آنچه با خودم به خانه آوردم غیر قابل تغییر بود، عشقم به مطالعه، توانایی‌ام برای نوشتن و ترجمه و به‌‌ همان اندازه باورم به توانایی افراد برای تغییر (که منجر به راه اندازی این وبلاگ شد)، گرایشم به بزرگ کردن دخترم کنارم در خانه و گذاشتن وقت بیشتری برای او و خانواده‌ام. برای انجام کار جدید مجبور بودم مهارت‌های تازه‌ای را یاد بگیرم و برنامه ریزی‌های دیگری انجام دهم. اکنون به سادگی آن استعداد‌ها را به مسیر جدید هدایت کرده‌ام.

سعی کردم با هفت حقیقت درباره تغییرناخواسته که در کتاب این بار متفاوت است… با مثال‌های فراوان  و به زیبایی بیان شده، آشنایتان کنم. اگر به این موضوع علاقه مندید حتماً کتاب را مطالعه کنید. برای اطلاعات بیشتر به سایت مراجعه کنید. در پست بعدی بیشتر درباره آن صحبت می‌کنم.

* ماری کوری

این بار متفاوت است: کتابی درباره ی موفقیت

آیا تا کنون با فهرستی از مسایل استرس زای زندگی مانند تحصیل، تغییر مکان، مرگ همسر و… مواجه شده‌اید؟ اگر ناغافل عشقی را از دست بدهید، آیا از خودتان توقع دارید که زندگیتان را با تظاهر پیش ببرید؟ بدانید که شکستی را تحمل کرده‌اید و مطمئن شوید که با خودتان مهربانانه رفتار می‌کنید. هر تغییری سبب ایجاد رنجی می‌شود. مردم غمگین، عصبانی، سرزنش گر، هیجان زده می‌شوند و اغلب اشک‌های احساسی را به همراه دارد.
هر زمان که در موقعیت تغییر قرار می‌گیریم، مهم نیست چه باشد، نخستین عکس العمل عادیمان ترس، عصبانیت و انکار است. ما به تغییری ناخواسته، اغلب با امتناع از پذیرش آنچه رخ داده است، یا با سرزنش آنچه با آن مواجه هستیم، پاسخ می‌دهیم. چیزهایی شبیه این می‌گوییم:
من انرژی ندارم؛ من وقت ندارم؛ من آن را نمی‌خواهم؛ این منصفانه نیست…
جملاتی آشنا؟ در همهٔ این پیغام‌ها غمی دردناک نهفته است: نمی‌دانم چه طور وفق یابم و از اینکه مجبور شوم نگرانم!
می‌خواهم درچند پست آینده با کمک کتاب این بار متفاوت است… در برابر تغییرات ناخواسته ناگریز می‌خواهم… مری جین رایان پیشنهادهایی دهم تا هنگام رویارویی با تغییر با حداقل ناراحتی و بیشترین توان از آن عبور کنید. آنچه من از این کتاب آموختم به زندگی‌ام خیلی کمک کرد. من هنوز در مورد آن‌ها کار می‌کنم ولی افراد زیادی را می‌شناسم که با کمک آن به موفقیت رسیده‌اند.

اخراج

به نظر می‌رسد هر بار که تلویزیون را روشن می‌کنید یا روزنامه می‌خوانید صحبت از اخراج شدن و تعطیلی شرکت‌ها و وضع بد اقتصادی است. اگر شما هم مثل من باشید با شنیدن اخبار بد احساس می‌کنید گویی دردی در دلتان به وجود می‌آید. با کسانی که شغل‌هایشان را ازدست می‌دهند احساس همدردی می‌کنیم و حتی بیشتر نگران اقتصاد و آینده‌مان خودمان می‌شویم.
در چنین زمانهایی ذهنمان محکوم به فنا  و افسردگی می‌شود، بنابراین نباید اجازه دهیم ذهن‌مان دچار لغزش شود. باید به خودمان یادآور شویم که رسانه‌ها اخبار منفی را گزارش می‌کنند نه اخبار مثبت. آن‌ها اعلام می‌کنند که یک شرکت ۳۰۰۰ کارمند را اخراج کرده است ولی نمی‌گویند که هنوز ۳۰۰۰۰۰ نفرمشغول به کارند. آن‌ها نمی‌گویند میلیون‌ها نفر هنوز هر روز کار می‌کنند و به اقتصاد جهانی کمک می‌کنند. ما باید به یاد بسپاریم که اگرچه نرخ بیکاری نزدیک ۱۰ درصد است  ولی هنوز ۹۰ درصد مردم مشغول به کار هستند. هنوز افراد شاغل زیادی درآمد دارند، در رستوران‌ها غذا می‌خورند، شهریه دانشگاه می‌پردازند، ماشین‌هایشان را نو می‌کنند، خانه می‌خرند و مایحتاج هر روزه‌شان را تهیه می‌کنند.
به جای گوش سپردن به همه صداهای منفی باید بر انتخاب‌هایمان تمرکز کنیم. انتخاب بین خوش بینی یا بدبینی است. انتخابِ مثبت ماندن در هنگام روبرو شدن با اخبار منفی  و انتخابِ عملکردهای مثبت برای رسیدگی بر مشکلات پیش‌رو.
ولی چه باید کرد اگر شما شخصی باشید که با اخراج روبرو شده‌اید؟ شاید شما در شرکتی کار می‌کنید و با مشکل اخراج یا تعدیل روبرو هستید. یا بد‌تر شاید شما کسی باشید که اخراج شده است. واقعیت این است که اخراج‌ها رخ می‌دهند و شاید شما برای روبرویی با آن ایده‌ای نداشته باشید.
در پست بعدی بیشتر در این باره صحبت می‌کنم.

کوسه و ماهی قرمز:کتابی درباره ی رسیدن به موفقیت

شاید تا به حال آرزو کرده‌اید شانس دوباره‌ای برای زندگی به دست آورید. این دقیقاً‌‌ همان فرصتی است که تغییر به شما می‌دهد!
جان گوردن در کتاب کوسه و ماهی قرمزاز تجربیاتش می‌گوید: او شغلش را در سال ۲۰۰۱ در دورهٔ رکود اقتصادی از دست داد. دو ماه بعد ورشکسته شد. یک روز تصمیم گرفت اجازه ندهد این چالش او را به زانو در آورد و آن هنگام بود که درک کرد باید افکار و عملکرد‌هایش را تغییر دهد.
جان گوردون در کتاب کوسه و ماهی قرمز پیشنهادهایی برای ابتکار عمل داشتن در شرایط سخت ارائه می‌دهد.
آیا می‌توانید همانند کوسه زندگی کنید؟
نویسنده می‌گوید: «هنگامی که با امواج تغییر روبرو می‌شوید این حق انتخاب را دارید که اجازه دهید شرایط شما را درهم شکند یا شرایط جدید را بپذیرید، از آن‌ها بیاموزید و سواربر موج تغییرات به آینده‌ای مثبت تری دست یابید.»
هنگامی که با موج تغییرات روبرو می‌شوید انتخابتان چیست؟ از ترس فلج می‌شوید یا سوار بر موج تغییر شده و آینده‌ای مثبت‌تر خلق می‌کنید؟
در این داستان ماهی قرمز نازپرورده‌ای «گوردی » به طور تصادفی در اقیانوس می‌افتد. (نویسنده می‌گوید می‌داند ماهی قرمز نمی‌تواند در آب شور زنده بماند).
گوردی که تا به حال زحمت پیدا کردن غذا را به خود نداده، ترسان و گرسنه با کوسه‌ای به نام سامی آشنا می‌شود. کوسه‌ای که می‌داند می‌تواند تصوری را که اغلب مردم نسبت به آن‌ها به عنوان موجودی منفی دارند تغییر دهد.
سامی از گوردی حمایت می‌کند، به او نشان می‌دهد چطور غذا پیدا کند و درس‌های زیادی به او می‌آموزد: تفاوت بین شکم پر وشکم خالی تنها به باور‌ها و عملکرد‌هایت بستگی دارند.
نویسنده می‌گوید: «درست مانند گوردی بسیاری از ما هنگامی که شرایط بر وفق مرادمان نیست به منظور بقا و پیشرفت باید روش تفکر و عملکرد‌هایمان را تغییر دهیم. شاید باعث شگفتیتان شود ولی در واقع بسیاری از افراد موفق و تاجران در طی بحران اقتصادی رشد کرده‌اند. چون هنگامی که دیگران صرفاً در امواج تغییر گرفتاراند، آن‌ها با تمام نیرو به جلو حرکت می‌کنند.»
شما کوسه هستید یا ماهی قرمز ؟ منتظرید کسی به شما غذا دهد یا خودتان غذایتان را پیدا می‌کنید؟ بسیاری از مردم انتظار را انتخاب می‌کنند. ولی عادت‌ها می‌تواند تغییرکنند.
اجازه ندهید ترس و دودلی آینده‌تان را محدود کند. حالا زمان آن رسیده که دیگر مانند ماهی قرمز منتظر غذا نمانید و مثل یک کوسه ابتکار عمل داشته باشید.

هدف بزرگ زندگی‌تان

زندگی‌تان بزرگ است ولی نمی‌توانید آن را ببینید. اگر می‌توانستید هم باورتان نمی‌شد. آن سرنوشت شماست و شما را فرا می‌خواند. اگر باور نمی‌کنید آلبرت انیشتین را به یاد بیاورید. او تا چهار سالگی نمی‌توانست صحبت کند. والدینش تصور می‌کردند او از نظر ذهنی دچار مشکل است. یا بتهوون؛ معلم موسیقی او می‌گفت، به عنوان یک آهنگساز او ناامید کننده است.

افراد گوگل ابتدا سعی کردند برنامه‌شان را به چند میلیون دلار ناقابل به یاهو بفروشد ولی یاهو نپذیرفت. همهٔ ما داستان هلن کلر را می‌دانیم و یقیناً همهٔ ما داستان خودمان را داریم.

هر روز با چالش‌ها، ترس‌ها، موانع و منفی بافی‌هایی روبرو می‌شویم که به ما آسیب می‌رسانند. ما در جزئیات صورت حساب‌ها، فشار کاری، بزرگ کردن بچه‌ها، تعمیرات خانه گیر می‌افتیم و سعی داریم زندگی کنیم در حالی که از بالای تودهٔ کاغذهای روی میزمان حتی متوجه موفقیت‌های آینده‌مان نمی‌شویم.

هنگامی که صورتحساب‌های پرداختی شما بیشتر از پس اندازتان می‌شود یا زمانی که کارتان کساد است و مطمئن نیستید در قدم بعدی چه کاری باید انجام دهید یا هنگامی که آیندهٔ شما نامطمئن است و همهٔ احساستان ناامیدی است… این زمانی است که شما باید تشخیص دهید – که بخشی از یک برنامهٔ بزرگ‌تر هستید. بزرگی در وجود شماست. برنامه بزرگ زندگی برای شماست.

سرنوشت شما درون روحتان است، مثل دی ان ای که درون ژنتان قرار دارد. شاید نتوانید آن را ببینید ولی آنجاست – منتظر است تا شما به او اجازهٔ آشکار شدن دهید. اجازه ندهید در امواج خرد کننده گیر بیافتید. در عوض از آن امواج عبور کنید، سرتان را بالا نگه دارید و به افق نگاه کنید. اگر راهی برای عبور از امواج ندارید سوار آن شوید. از موج سوارهایی که در مسیر قوی‌تر شده‌اند، توازن بیشتری به دست آوردند و هر روز ماهر‌تر شده‌اند، بیاموزید.

یک اقیانوس آرام هرگز یک موج سوار ماهر پرورش نمی‌دهد و شخص بدون تلاش هرگز یک زندگی عالی و با معنی نمی‌سازد. بار دیگر که با شرایط سختی روبه رو شدید به یاد آورید که بیشتر از آنچه که روبرویتان است وجود دارد. یک چالش، یک درس، یک هدف، یک برنامه. امرسون می‌گوید: «یک انسان عاقل در طوفان به در‌گاه خدا دعا می‌کند نه به خاطر ایمنی در خطر بلکه رهایی از ترس.»

اجازه ندهید ترس در مسیر زندگیتان معنی پیدا کند. همانند گوردی در کتاب کوسه و ماهی قرمز با ایمان و خوش بینی شنا کنان به جلو بروید. انیشتین، بتهوون، هلن کلر به ما نشان دادند که هر چیزی ممکن است. آن‌ها افراد واقعی بودند که بر موانع ودودلی‌ها غلبه کردند و به بزرگیشان پی بردند. بدانید که برنامه‌ای برای شما در نظر گرفته شده و اجازه دهید ناممکن‌ها آشکار شوند. فقط اعتماد کنید و بدانید سرنوشت در زمان مناسب شما را ملاقات می‌کند.