تغییر، طبیعت همه چیز است.

در مقابل تغییر مقاومت نکنید.

ار منطقه امنتان دور شوید

ترس و نامنی را بپذیرید.

ترس، عکس العمل طبیعی نزدیک شدن به حقیقت است.

این بار متفاوت است؛ مری جین رایان، فیروزه مهرزاد، نشر لیوسا، چاپ دوم

 

تغییر

پروانه به خورشید گفت،” نمی توانند از صحبت درباره ی تغییرشکل من دست بکشند.
ولی من در طول زندگی ام تنها یک بار این کار را انجام دادم.
کاش می دانستند هر زمان که بخواهند می توانند به روش های بیشماری تغییر کنند. “

انطباق پذیری

اگر در را باز کردید و متوجه شدید باران می بارد در را نمی بندید و

بر ابرها لعنت نمی فرستید که تا همین چند ساعت قبلهوا آفتابی بود

بلکه چتری بر می دارید و به مسیرتان ادامه می دهید.

همانطور که مری جین رایان در کتاب این بار متفاوت است می گوید:

قسمتی از پذیرش تغییر دانستن این موضوع است که قادر به انطباق پذیری هستید.

در موقعیت آشنا راحتی وجود دارد ولی شاید موقعیت های جدید حتی بهتر از قبل باشند یا ممکن است این تغییرات موقتی باشند.

هنگامی که با تغییری که در کنترل تان نیست روبرو می شوید خودتان را با تغییر انطباق و به مسیرتان ادامه دهید.   

آیا مدام در ذهن تان با خود حرف های منفی می زنید؟

ذهن بسیاری از ما پر است از شرم، سرزنش و احساس گناه. بیشتر وقت ها ناراحت هستیم و در درونمان اتاق شکنجه راه می اندازیم.

مارتین سلیگمن در کتاب خود در مورد مثبت گرایی اکتسابی به نام خوشبختی واقعی، می نویسد ما باید با افکار منفی به گونه ای برخورد کنیم که انگار از زبان فردی بیرونی بیان می شوند، فردی که ماموریتش تیره و تار کردن زندگی ماست.” و توضیح می دهد:” و باید علیه این افکار مدرک جور کنیم.”

 فکر می کنم دادن اسم به این فرد بیرونی مفید باشد؛ این اسم میان شما و این تفکر منفی فاصله می اندازد تا این تفکر کم تر شما را کنترل کند. حتی می شود راجع به آن شوخی کرد-“اوه، بله، باز تو سر و کله ات پیدا شد ومی خواهی مرا دیوانه کنی.”

همانطور که مری جین رایان در کتاب این بار متفاوت است می نویسد؛ غلب اوقات این صداها صدای کسانی است که در کودکی از ما مراقبت کرده اند و به ما یاد داده اند که با خودمان این گونه رفتار کنیم. اکنون ما بزرگ شده ایم، اما آنها هنوز در سر ما به رجز خوانی ادامه می دهند. آن ها سالیان سال زمان پخش داشته اند- آیا زمان آن فرا نرسیده است که جواب آن ها را بدهید و خود را رها کنید؟

اگر صدای خودتان را می شنوید که دارید فکر می کنید:” نمی توانم هیچ کاری را درست انجام دهم؛ من واقعاً شکست خورده ام،” دست نگه دارید و فکر کنید:” ممکن است این بار اشتباه کرده باشم، اما می توانم یاد بگیرم.”

تک تک ما لیاقت داریم که در آرامش، هم بیرونی و هم درونی، زندگی کنیم. هر چه بیش تر یاد بگیریم با منفی بودن موجود در ذهن هایمان مقابله کنیم، خوشبختی بیشتر فضا پیدا می کند تا در قلب هایمان شکوفا شود.

در باز

وقتی دری از خوشبختی بسته می شود، در دیگری باز می شود، اما ما معمولاً آن قدر به در بسته نگاه می کنیم که در دیگر را که به روی مان باز شده نمی بینیم.

هلن کلر

زندگی معدودی از مردم، خطی مستقیمی از رویایی خاص به برآورده شدن آن طی می کند. زندگی همواره توپ هایی را بر روی خطی منحنی به سوی ما پرتاب می کند که باید یاد بگیریم با متانت و استقامت  نسبت به آن ها واکنش نشان دهیم. در واقع بر روی همین منحنی هاست که اغلب در باز را پیدا می کنیم. به عنوان مثال، خولیو ایگلسیاس، خواننده معروف، قصد داشت یک ورزشکار حرفه ای شود. او گیتار را زمانی در دست گرفت که به هنگام بازی فوتبال موقتاً زمین گیر شده بود. جیمز ویستلر، هنرمند، بعد از این که از آکادمی نظامی وست پوینت اخراج شد و مجبور شد رویای نظامی شدن را فراموش کند، نقاشی را به عنوان راه درمان افسردگی خود شروع کرد. مد نظر قرار دادن تجربیات مان به صورت درهای باز و بسته به ما کمک می کند که احساس آادم های شکست خورده را نداشته باشیم و از ما می خواهد که با شور و تمنا به آن چیزی بپردازیم که زندگی از ما می خواهد در مرحله ی بعدی انجام دهیم.

برای نشان دادن نیروی جست و جوی در باز، هیچ نمونه ای بهتر از هلن کلر وجود ندارد. او می توانست زندگی خود را به خاطر این واقعیت که کور، کر و لال بود به عزا بنشیند؛ اما در عوض، به کالج رادکلیف رفت، به کمک همراهانی چون آن سالیوان راجع به زندگی اش سخنرانی کرد، در سراسر دنیا برای کاهش مشکلات مردمان نابینا کارهای عام المنفعه انجام داد و سعی کرد سطح آگاهی مردم را نسبت به این موضوع بالا ببرد. وقتی مردم از سخنرانی هایش خسته شدند، جنگی شاد راجب به زندگیش تهیه کرد که بی نهایت موفق بود. در نیمه راه زندگی اش، خانه اش در آتش سوخت و کتابی که سالها بود داشت روی آن کار می کرد نابود شد. هلن کلر کتابش را دوباره نوشت.

همانطور که مری جین رایان در کتاب این بار متفاوت است می نویسد؛ خوشبختی را از یک نظر می توان به عنوان تمایلی از ته دل برای جست و جو و یافتن آن در باز، بارها و بارها در جریان  زندگی، توصیف کرد.

بیرون از مخزن شنا کنید

وقتی تنها ابزارتان چکش باشد، تمام مشکلات را مانند میخ می بینید.

آبراهام مازلو

  بچه ماهی ای در مخزن کوچکی که درون مخزن آبی بزرگ تری قرار داشت، شنا می کرد. ماهی بزرگ تر شد و همچنان اطراف مخزن کوچک شنا می کرد. سرانجام، پژوهشگران دیوارهای مخزن کوچک تر را برداشتند. حدس بزنید چه شد؟ ماهی علی رغم اینکه در مخزن بزرگ تر قرار داشت، در همان فضای کوچک سابق شنا می کرد. همانند آن ماهی، ما نیز تفکراتمان را محدود می کنیم، چون عادت داریم از همان روش خاصی که همیشه موثر بوده استفاده کنیم.

در کتاب این بار متفاوت است… مری جین رایان می نویسد: آنچه شما را به اینجا می رساند، همیشه شما را به آن جا نمی رساند و نکته این است که بدانید چه زمانی این طور نمی شود. زمانی که تغییری رخ می دهد یک روش برای اجتناب  از این تفکر، مطمئن شدن از دستیابی به اطلاعات خارج از جعبه خودتان است. بدترین کار در زمان تغییر گوشه گیری است. بله ، رفتن به بیرون و به دست آوردن نتایج بیرونی انرژی زیادی می گیرد ولی ضروری است.

بنابراین از محیط تان خارج شوید و بیرون از مخزن شنا کنید. هر بار که با شخصی صحبت می کنید جمله تان را با این سوال به پایان برسانید: گمان می کنی درباره این موضوع با چه کس دیگری باید مشورت کنم؟

خویشتن

خودتان را دست کم نگیرید.

شما بسیار ارزنده هستید. شما ارزشمند هستید.

نه به خاطر آنکه دیگران چنین می گویند.

ارزش شخصی تنها از یک مکان نشات می گیرد.

خویشتن.

این بار متفاوت است: در زمان تغییرات می خواهم…

مری جین رایان

نشر لیوسا